Monday, April 25, 2011

Cigarette

- Remember I used to turn off my cigarrette on your
  body when you were making love to me?
- You did? I never realized it.
- yes, It's funny how you/I didn't realize these stuff,
  isn't it? laughter, I mean, seriously, it must have
  had pain, I even remember youbleeding, how come
  you didn't even realize the blood?
- - Remember I used to turn off my cigarrette on
    your body when you were making love to me?
- - You did? I never realized it.
- - yes, It's funny how you/I didn't realize these stuff,
    isn't it? laughter, I mean, seriously, it must have
    had pain, I even remember you bleeding, how
    comeyou didn't even realize the blood?
- - - Remember I used to turn off my cigarrette on
      your body when you were making love to me?
- - - You did? I never realized it.
- - - Yes, It's funny how you/I didn't realize these
      stuff, isn't it? laughter, I mean, seriously, it
      must have had pain, I even remember you
      bleeding, how come you didn't even realize
      the blood?
- - - - Remember I used to turn off my cigarrette
        on your body when you were making love
        to me?
- - - - You did? I never realized it.
- - - - yes, It's funny how you/I didn't realize these
        stuff, isn't it? laughter, I mean, seriously,
        it must have had pain, I even remember you
        bleeding, how come you didn't even realize the
        blood?
- - - - - Remember I used to turn off my cigarrette on
          your body when you were making love to me?
- - - - - You did? I never realized it.
- - - - - yes, It's funny how you/I didn't realize these
          stuff, isn't it? laughter, I mean, seriously, it
          must have had pain, I even remember you
          bleeding, how come you didn't even realize
          the blood?
- - - - - - Remember I used to turn off my cigarrette
            on your body when you were making love to
            me?
- - - - - - You did? I never realized it.
- - - - - - yes, It's funny how you/I didn't realize these
            stuff, isn't it? laughter, I mean, seriously, it
            must have had pain, I even remember you
            bleeding, how come you didn't even realize
            the blood?
- - - - - - - Remeber

- - - - - - - - Remember

- - - - - - - - -  Remember

               

Wednesday, April 20, 2011

تامپون اپلیکاتور دار

تامپون اپلیکاتور دار و نوار بهداشتی عطر دار هم هس اونجا؟

آره فدات شم،  اینجا لندنه،  همه چی هس،  همه خریداتو بیا بکن.

Tuesday, April 19, 2011

خانم بد

بازم من و کردن نقش زن جنده هه

احتمالا مال اینه که دفعه قبل اجرای خوبی داشتی!

نمی دونم،  فک کنم یه کم بقیه خوششون نمی آد که بشن این زنا،  ولی من برام خیلی جالبه،‌ به نظرم شخصیتاشون جالبن. تازه،  اینطور نیست که آدم هرروز بتونه جای یه خانم اینطوری باشه،  این یه فرصته که مثلا یه بارم اینطوری شی، ها؟

Monday, April 18, 2011

Cake

At the birthday party,

- Here you are, - said the lady giving me a piece of the birthday cake
- Ah, no, thanks, not for me.
- her eyes pops out in surprise Why?!
- E, I just don't have appetite for it now,
- Isn't you the person who baked this cake?
- Em, yes, I am,
- Then why don't you have it?!
- !
- Nervous What's wrong with it?!
- !

آدم خوشگل

مامان بزرگم آدم خوشگلیه. خیلی. شاید یکی از خوشگلترین آدماییه که دیدم.

سلام مامانی

تو تهرانی؟ بابلسری؟

نه عزیز دلم، من همونجا که بودمم،‌ سوئدم

تهران نمیآیی؟ چه صدات قشنگ میآد، انگاری میدون بابلسری

جانم، میآم مامان،‌ ولی نه الآن، دیرتر، دلم برات تنگ شده، حرف بزن برام مامانی

دوستت چی شد؟ رفیقت چی شد؟ نمیآین پیش من بمونین یه هفته؟

من میخندم. مامانی من کاری ندارم بهش، اون داره میره یه جا دیگه الآن، دوریم از هم

میره؟ کجا میره؟ خانوادش میذارن بره؟

آره مامان، خوشحال میشن بره،‌ مثل خانواده من

خوب، آفرین. جوون خوبی بود، من اصلا فک نکنی که فکر بد کردم، من هیچ فکری نکردم،‌ نه اینکه بخوام بگم چیزی بود، من اصلا کاری ندارم به این چیزا. اونم زندگی خودشو میکنه، جوان زحمتکشی بود، جوان خوبی بود

میدونم مامان، ولی هرکسی باید بره دنبال زندگی خودش

یعنی میره یه مکان دیگه؟ میره یه شهر دیگه؟

آره مامان.

خوب، عیب نداره، حالا ما اون و از خدا نمی خوایم، همین که خودش خوب باشه، تو هم خوب باشی، موفق باشه، ببین، من هرروز چند بار نماز میخونم؟ هر نماز برای شما ها دعا میکنم. آدم نوه هاشو بیشتر از بچه هاش دوس داره، میدونی که، جوون خوبی بود خیلی.

آره مامان، خیلی مارو دوس داری میدونم، دعا کن برام مامانی

تو خودت عزیزم، خودت به خدا بگو هرچی میخوای، اونوقت اگه بهت نداد بیا به من هرچی میخوای بگو. ببین من دارم چی میگم. گوش کن، هر شهر جدید،‌ هر جای جدید که رفتی، اولش به خدا بگو که اونجا چی میخوای

مامانی من به خدا نمی گم چی میخوام خوب، نمی دونم

گوش کن، تو این کارو بکن.. امتحان کن، ایندفعه که یه جا رفتی، یه جای جدید که قبلا نرفته بودی، همون اولش به خدا بگو چی میخوای. خوب، میخوای بری؟ با خودت میگی این مامان بزرگ پیر شده همین طوری حرف میزنه

نه مامانی من دلم تنگ شده برات زنگ زدم تو برام حرف بزنی خوب

دختر جان خوب تو افتادی یه جا، خواهرتم یه جا، اینطوریه دیگه، دست ما نیست که، حالا برو پولتو نگه دار باز برای دفعه بعد که دلت تنگ شد زنگ بزنی، خوب؟

باشه مامانی، مامانی اون پرنده سیاه، میاد بیرون پنجرت هنوز؟‌ من هر موقع صدای اونارو میشنوم یاد تو میافتم باهاشون حرف میزدی

آره اون که میآد، انقد قشنگه، صب میآد،‌ بعد میره صحرا، عین آدم که میره کار میکنه، بعد باز عصری برمیگرده اینجا صدا میکنه، خیلی قشنگه،‌ انقد این پرنده قشنگه

مامانی خیلی مواظب خودت باش

باشه دختر جان

مامانی قربونت برم

ا، نگو دیگه دختر جان، قربون اگه کسی میخواد بره ما پیرا باید قربون شما جوونا بریم، شما برای چی قربون ما برین، شما باید حالا زندگی کنین، نگو به من قربونت برم، خوب؟

خوب مامانی

خوب برو دیگه

خدافظ مامانی


Name calling

- The only times you called me by my name were about having sex,

- Shocked - oh, did I? but I just called your name three times so far, or maybe four? - a little embarressed I get,

- Yes, I know, but they were all when you wanted to tell something about us having sex,

- sorry, - looking sadly down

- No, it's perfectly fine, just an observation. smile

Sunday, April 17, 2011

actions/person

نگاش کن اونو، به نظرت چه طوره؟

نمی دونم، نظری ندارم،‌ چه طور؟

خیلی خوب میکنه کثافت. عاشقش شدم. اول اصلا عاشقش نبودم، ولی فک کن چه طوری میکنه که وسط کردن عاشقش شدم. ولی فقط کرد رف،‌ بعد مثلا چهار روز بعد زنگ میزد که بیا خونم،‌ ولی بازم فقط همون بود.

واقعا انقد خوب بود؟

عالی،‌ اون ولی فقط همین و میخواس تو من. خیلی هم راضی بود، ولی من عاشقش شده بودم نمی تونستم اینطوری ادامه بدم دیگه. میتونس باهات ده شب پشت هم سکس بداره و تو دیوونش شی، ولی مطلقا هیچی احساس بهت نده

-------------
I remembered this dialogue in a porn story, where the woman seduced by a man told him ", I just fell in love with you", - while he was giving her pleasure -
and the man had replied "Sshh,,, just enjoy. It's the action you love, not the person "
-------------

I guess it must be a terrible feeling once you realize that you have been in love with the actions, not the person-it's somehow scary as well, and one might postpone it for some long time-, but I believe the real nightmare is when your partner is in love with not you, but your actions.
This actions/ real person thing is complicated overall, but I know there is a difference and they are not the same.