Friday, December 17, 2010

Lady Killer



- Try this one.
- o, k..., I have absolutely no idea what's in it...
- huh? Do yourself a favor and try this other one, this is a lady killer,
- o, hum,... oh~! IT IS indeed!
- Now put that little piece on this ginger bread and have it... Heaven...
- hum, Oh My GOD! and you explained it the right way!
- yeah, it is amazing laughing


Oh it's nothing, I just tend to like the lady killer stuff. Women are tough, (seriously, they are not easy to kill), so, if there is anything that can kill a woman... well, that you should try!

Tuesday, December 14, 2010

جرم در خور و شایسته

نوشته بود

به امید روزی که هیچکی فقط به جرم اندیشش اعدام نشه.

همچین رو این '' اندیشش '' تاکید کرده بود
آدم حس می کرد طرف خیلی غصشه که جرم طرف فقط اندیششه و جرم معقولتری واسه اعدام شدن نداره

من با خودم فک کردم
حتما تو آلمان نازی
یکی از نازیها
یه روزی
خیلی غصش بوده
که چرا
یکیشو
یا یه آدمی رو دورو برش
به یه جرمی اعدام کردن - کشتن
و با خودش گفته
''ای بابا، آخه طرف حتی یهود هم نبود''
شایدم حتی از خود خدا پرسیده بوده
آخه مذهبی هم داشتن
که '' خدایا، این یارو که کثافته یهودی هم نبود، چرا این بلا رو سرش آوردی؟''

تقریبا مطمئنم یکیشون یه بار این جمله رو تو دلش گفته



Monday, December 13, 2010

اسم


بعد، یه روز می شه که یکی خودشو معرفی می کنه و تو بازم اسم آشناشونو می شنوی - هر کدو مشون رو-
طرف و نگا می کنی نفست یه لحظه می گیره و انگار دلت می خواد این پوست جدید شو بشکنه و بیان بیرون - هر کدو مشون -
یه ذره به حرف ها شون گوش می دی،‌ اون طور که دوس داشتی حرفهاشونو بشنوی - صداشونو - حرفهای هر کدومشون رو-
انقد عجیب رفتار می کنی که طرف فک می کنه - فک می کنن- عاشقش شدی
نمی دونن همش واسه یه اسمه
با خودت فک می کنی طرف هیچ ایده ای نداره چند بار اسمشو چه طوری صدا کردی یا شنیدی
یا شاید یه موقعی هر روز می شنیدیش - صداش می کردن اینور اونور-
همه ی اینا تو همون چند لحظه ی اول که می بینیش می آد تو کلت و می ره

شایدم یه موقع بعدنا از طرف لجت بگیره،‌ چون اصلا شبیهش نیست - شبیه هر کدومشون-
ولی با اینحال هر روز با اون اسم شبیه همشون تو زندگیت را می ره
انگار که هر چی معنی اون اسمه برات داره رو بی هوا لگد کوب می کنه

داشت برا بچش اسم انتخاب می کرد
می گف آینده ی بچه خیلی به اسمش ربط داره ،‌ اینو یه طوری می گف که معلوم بود - یا نبود- که می دونه چه قد مسخره است، ولی دوس داشت که این طور فک کنه یا دوس داش یه دلیل خوب داشته باشه که اونهمه به اسم بچه هه فک می کرد
یادمه می گف شک نداره اگه اسمی رو که شوهرش می گه بذاره ، بچش می شه یه خواننده تو لوس آنجلس
چه قد نمک داشت وقتی اینارو می گف
حالا
منظورمه،‌ آخرشم یه اسم گذاش واسه بچش که به نظرش بچش می شد یه آدم پاک و خیلی مهمی یه موقعی که دروغ هم نمی گف البته - این دروغه واسش خیلی مهم بود-


نمی تونم بگم اسمه خیلی مهمه یا چی رو تعیین می کنه
ولی می دونم، خیلی چیزا فرق می کرد اگه وقتی خودشونو معرفی می کردن آدم اسم آشناشونو نمی شنید
و دلش نمی خواس پوستشونو بکنه تا یه بار دیگه قیافه آشناشونو ببینه
یا صداشونو درُس کنه تا صدای آشناشونو بشنوه...
یا کلا تو خیال رویای یکی بودنش - بودنشون - خمار نمی شد چند لحظه ای

هر چه قدم کم اهمیت باشه - گیریم حسای نازک من تو چند ثانیه اول شنیدن اسمش - اسماشون- بالاخره بودو نبودش تو این دنیا یه فرقی داره.

.

Sunday, December 12, 2010

Men vs. Women, the body

"I have desire for a male body; yet, I admire a female body."
She said;
and I could have never explained it better.

Thursday, December 09, 2010

Where "she is free" is such weird unusual sentence.

There are times when you like this mixture of cultures in Chalmers. There are people from all around the world,
Indian, Chinese, German, Greek, Brazilian and of course Swedes and Iranian. My International classmate salad.

I was murmuring "she is free", almost crying, reading her email, I could not believe that had happened,

Noticed me, my swedish classmate checked my monitor... probably waiting for an explanation, & I was wondering where to start from,

she is free from her man,
of her pain,
her prison,
she is free now to pay a visit to her motherland,
she is free to pay visit to her loved ones,
she is free, a free woman.

I did not tell him all of these. I just said some sentences that getting a divorce might be difficult for women in Iran, as officially they have no rights to ask for divorce, and this friend of mine wanted to have a divorce for almost two years now... and it was done, finally.

He went back to his monitor, , ,

"Yes, hhmm,,, I know different places of world are somehow different from Sweden..."
he said after some 10 minutes.

Saturday, December 04, 2010

knew of him

- so, back then, did you know him?
- you mean if I knew of him. watching TV
- yes, did you know him?
- if I knew of him.
- ?!
- I did not know him. I knew of him.

I burst into laughter

-?
- you know, the other day, my mum was asking me if you understood Persian. I said yes and she asked me if I talked to you in Persian and I said no, why, she asked and I replied cause Chris speaks English so well and makes fun of my grammar mistakes, still laughing
- yes and I am not giving you the chance to laugh at my grammar mistakes in Persian. back to watching TV
-
well, it would be ok, cause Persian is not your second language.
- No, it is not, well, it is actually my fourth language.

End of conversation

Friday, December 03, 2010

Blue

Yes, some pink, and now some blue. I am just coloring around my blog.

This is the view from one of the lecture room's window,

Yesterday, I walked around the department to find the yard this window faces to.

Pink















I like the golden effect of the shallow sun light of December 1st on the violet orchids, which made them look pink.

Wednesday, December 01, 2010

Suicide in Winter

They say people tend to suicide more in winter.
Cause it's darker and maybe more sad, something like that.

Today I decided to postpone the idea until a sunny day in the middle of the summer,

I put up this rule for me "no suicide in winter"

I don't want people to blame the winter for that,

And I am really interested to see for myself, is it winter or is it just life that is so bothering.

خواب راحت زن های خوب


می دونم
شهلا که اعدام شد
خیلیا خوشحال شدن
بهتره شما هم بدونین که خیلیا خوشحال شدن
خیلی خانم های با فرهنگ با اصل نصب که هیچ موقع از این غلطا که شهلا کرده بود و حقش بود اعدام شه نکرده بودن
گره روسری هاشون رو محکم کردن
چادر هاشونو مرتب کردن
زیر لب گفتن حقش بود

راضی از اینکه
تو مملکتی زندگی می کنن که اگه یکی از این زنای هرجایی یه روز قاپ شوهرشونو زد و زنیکه حیوون اومد خودشونو یه روز که خونه تنها بودن کشت، بالاخره عدالتی هست، قاضی و دادگاهی هست که اعدامش کنه و انتقامشونو بگیره. زنیکه ذلیل مرده. الهی کرما بخورنش تو خاک.

شکر خدا
الحمدلله

البته همه خانم ها اینطوری نیستن
بعضی ها هم هستن که خیلی مهربون ترن با امثال شهلا، نصیحت می کنن‌:‌شهلاها درس عبرت شه براتون،‌ سراغ مرد زنای دیگه نرین
آقایون شما هم گول امثال شهلاها رو نخورین،‌ آخر عاقبت نداره.

پشتشم می آن که :‌ آخه مردا ساده ان. سری گول می خورن. این زنای هر جایی هم که هفت خطن، خدا همه رو به راه راست هدایت کنه.

انشا الله.

البته اگه خدا یه کم تو هدایت کردن آلت جنسی مردا به راه راست هم اهمال می کرد شاید بد نبودا! ولی وای نه استغفرالله!‌ نگو تو رو خدا، خوب مردا باید اینطوری باشن، طبیعتشونه، ذاتشونه... اگه نباشن مرد نیستن... فقط ذلیل شن این زنای هرجایی که مردای مارو گول می زنن...

همون خدا هر چی بیشتر همه چی رو با هم به راه راست هدایت کنه بهتره.

شما هم دعا کنین. می گن دعا خوبه

آمین






Sunday, November 28, 2010

قورمه سبزی، برف، شیر پاکتی کم چرب



بهش می گم هوس کردم قورمه سبزی درس کنم، می گه الآن؟ می خوای شب بخوریش یا فردا ناهار؟

می گم نمی دونم، به خوردنش فک نکردم.
آهان، هوس پختنشو کردی.
حس خوب درک شدن.

باید تمام هفته رو ول کرد یکشنبه شب ها رفت چالمرز.

خوشم می آد وقتی درشو روت نمی بنده هیچ موقع

طفلک دانشگاه تهران
چه قد واسه این در بستش دوسش نداشتم

ساعت ۹ شب یکشنبه از چالمرز پیاده تا خونه. برف می آد، ریزو بی صدا. باد میآد، دما ۳ درجه زیر صفر، حس ۱۰ درجه زیر صفر

دوس دارم وقتی من اون کسیم که اول رو برف راه می ره.

به زور در پاکت شیر کم چرب یه لیتری رو با دستکشای کلفت دسباف پشمی باز می کنم

خونه که میرسم نصف شده




Monday, November 22, 2010

So, we were doing this group project not in the computer lab,
We had to get some data from a website, and all of us wanted to take a look,

Everyone is gazing at my laptop monitor waiting for me to type the name of the website;

Apparently, starting with www is not such a good idea when the most viewed website in the last month had been a hardcore porn website.

Sunday, November 21, 2010

عاشق بودم
و تو عاشقانه ترین رفتارهامو محکوم می کردی
به دوست نداشتنت

و تمام کاری که عاشقانه های من کردن
عذاب دادن توبود

قبلا به خاطر وجود ترسناکشون
و الآن به خاطر خالی نبودشون



Orchid blossom



Gothenburg, Sweden

Friday, November 19, 2010

11pm.
-hi, I am home,
-hi,
-I am happy that I found you awake this night. I missed you... is just not said.
-ok,
-so, I have been staying in the lab, yesterday and today. I love the lab,
-ok,
-well, actually I was flirting with my program,
-o,,,k,,, sounds boring,,,
- no, not at all, I like it! suddenly realized the madness/sadness , I am not crazy, or maybe I am, desperate don't tell that to anybody!
-I don't know. I just didn't know the programs could flirt back.
- oh no, I mean, I talked to them, like, ok, where is your bug, oh I am hungry.
-End of conversation-