Friday, March 11, 2011

زن سکسی روی دیوار

تابلوی زن سکسیی رو که کشیده بود و برام پست کرده بود واسه کادو تولدم نگا می کردم - توئی
تابلوهه رو دوس داشتم

فک می کرد که بقیه تابلوها رو از ایران که می اومدم لابد انداختم دور
گفتم که نه
گفت دیر یا زود این کارو می کنی،‌ نه؟‌ بالاخره یکی بهت می گه که خوشش نمی آد تابلوی دوست پسرهای قبلیت به دیوار باشن

یه چیزی توم گفت '' نه ''

بهش که گفتم تولدش سه روز با من اختلاف داره، مثل تو که چهار روز اختلاف داشتی،‌
گفت که به نظرش زندگی بدترین پرکتیکال جوک ها رو رو آدم امتحان می کنه
من دیگه حتی نمی دونستم که گریه کنم یا بخندم

بعدنا به من گف که شاید یه جورایی جالب هم باشه، چون آدماییی که میآن تو زندگیم شبیه همن، اون شبی قبلیه، قبلی شبیه اون یکیه، این آخری هم لابد شبیه هموناس... گفت یه طورایی انگار اصلا فرقی نداره که کی می آد کی میره، همه مثل همن...
خوشحال نبود وقتی اینو می گفت،
بعدشم رفت یه جای خیلی دوری.
دلم گرف

به من میگف شاید اگه یه موقع یه دوست پسریم داشتم که تولدش تو اسفند نبود، لابد باید بهش بگم هی،‌ من این چیزا حالیم نیس، تولدتو تو اسفند می گیریم،‌ یه طورایی با هم،‌ من جور دیگه ای بلد نیستم!

یاد اون روز افتاده بودم که تابلوهای دوست دختر قبلیشو با هم به دیوار اتاقش آویزون می کردیم، تابلو ها رو خیلی دوس میداشت، یک ساعت افتاده بودیم رو یکیش آروم لاک غلط گیرو از رو امضاش برمیداشتیم که نرم خطش که اسمشو پایین تابلو نوشته بود پیدا شه... حس دست دختری رو می کردم که با همه محبتش اون زیر اسمشو اونطور ناز نوشته بود و دوسش میداشتم،

شایدم تمام قضیه فقط این بود که میدونستم چه قدر عاشق ذره ذرم شده...

فک کنم آخرش تیکه تیکه میشم
یه چیز سرهم نشده ی عجیب غریبی
که کسی نمی تونه تحملش کنه
مدامم سرگرم وصله پینه کردن تیکه هام میشم،

قضیه فقط اینه که
من اونطوری که بلد بودم رو یه بار بازی کردم
بازی اونی نبود که فک می کردم
حالا من دیگه هیچی راجع به این بازی نمی دونم


نمی دونم
گاهی که دلم می گیره
دلم می خواد بگم
من که کاریتون ندارم
برین بازیتونو بکنین،
منم تابلو هامو ور میدارم، با همه بقیه وصله پینه هام،
قید تولدای باهمی اسفندمم می زنم

No comments: