Friday, February 10, 2012

مرام میگرنی

دروغ گفتن برام سخته.  مخصوصا اینکه از میگرنم سو استفاده کنم که دیگه برام یه طور خیلی ناجوریه. منظورمه درسته که میگرنه خیلی چیز بدیه و شاید کاملا منصفانه باشه که وقتی اون همه وقت به صورت ناخونده میآد و مثلا یه روزتو خراب میکنه، یه سری روزاییم که دوس نداری کسی کار به کارت بداره بگی میگرن دارم بشینی تو خونه.  حالا گیریم بداری یا نداری.

باری، داستان اینه که از ساعت پنج امروز عصر میگرنم دستاشو زده بغلش واستاده یه گوشه،  میگه '' اگه انقد دروغ گفتن سختته میخوای فردا بگیرم؟ ''

یه طور خاصیه.  انگار احساس وظیفه میکنه.  منظورمه خیلی چیز کوفتیه این میگرن،  خیلی هم رو اعصابه،  ولی این همدردی خالصانش الآن یه طورایی بهم دلگرمی میده

No comments: