آفتابمان خودش را بیرون کشیده
از زیر ابر. به سختی. هنوز هم نصفش گیر است. خودش را رسانده آن طرف کاناپه،
سمت پنجره. من نشستم اینور. حس میکنی دستش کش آمده تا تنت را لمس کند. من
دراز میشوم رو کاناپه که تنم به نورش برسد. اصلا موهایم را هم باز میکنم.
بیا آفتاب جان. بیا عزیزم. بیا با هم بخوابیم اینجا روی این کاناپه
No comments:
Post a Comment