Tuesday, March 05, 2013

پنجم مارچ

 درست در روز پنج مارچ سال دو هزارو یازده میلادی، یک تمرین رو برای استادت فرستادی

تمرین این بوده که راجع به یه تکنیک سه صحفه بنویسی.  طبیعتا تو ویکی چیزی راجع بهش نبوده یا چیز زیادی نبوده.  هشت تا رفرنس رو جوییدی تا پنج تا جمله رو دست و پا شکسته بتونی راجع بهش بنویسی. برای شاد شدن فضای تمرین، برا خودت و استادت نقاشی هم کشیدی از اینکه چه طوری آزمایشه رو انجام میدن ولی ‌آخرشم درس حسابی نفهمیدی چیه

امروز، پنج مارچ دو هزارو سیزده میلادی، دیتای اون تکنیک رو میدن دستت که آنالیز کنی با یه رفرنس تپل که سیر تا پیاز تکنیک رو شرح داده. بعد با خودت فک میکنی این رفرنس کجا بود اونموقع؟‌ میبینی تاریخ انتشارش مربوط به چهار ماه بعد اون تکلیفته.  یعنی احتمالا اونموقع تو صف انتشار بوده

افسوسی نیست.  مسلما اگه رفرنست تپلی ازش موجود بود مشق شب ما نمیشد و به جاش یه چیز دیگه مشق ما میشد که رفرنس درس حسابی نداشت

ولی قضیه اینه که از یه موقعی به بعد از شروع انجام تمرینه،  واقعا برات سوآل میشه که این تکنیک چیه؟  '' خدای من اینجا چه خبره '' ؟  قضیه نمره و اینا هم نیست. بعد یه جور حالت فضاییه خاصیه.  مثلا تا دوماه هرکی اسم اون تکنینک رو هم بگه سرت میچرخه یه طور خلسه واری نگاش میکنی شاید بفهمی آخر چی کار میکردن و همه چیزایی که نفهمیدی چی بودن

هیچی.  همین. خوبه. بعضی از سوآلا رو همین که بدونی تو فضای چهار بعدی زندگی تو براشون جوابی هست خودش کلی آرامشه. حالا درسته که احتمال اینکه تو به نقطه ی جواب اون برسی ممکنه خیلی کم باشه


No comments: