تو دوست داشتنت را میریزی روی آدمها، و همه به ناگهانی زیبا میشوند. انگار که در ذهن من تو اینها را از سنگ تراشیده باشی. دستها و صورت هاشان مال خودشان نیست. چیزیست که تو ساخته ای، دوست داشته ای. تو اشارت های ابرو و پیچش مو را برای من معنی میکنی روی صورت تک تک این آدمها. تو آدمها را اینطور میگویی که من خیسی نازک لبشان هنگام نوشیدن چای را هم میبینم و دوست میدارم. حتی صداشان را هم میشنوم. خنده هاشان را هم میشنوم، استادِ صورتگر
No comments:
Post a Comment