Wednesday, January 19, 2011

تئاتر من


اینجا که خودم تنهام
باید دونه دونه همشونو بازی کنم
بعد نگاشون کنم ، اونطور که اگه بودن نگاشون می کردم

تو یه روز بارونی با جرات می رم یه عالم سبزی می خرم
بعد می آم یه من آش می پزم

کیک و خورشت کرفس می پزم
بعد برای خودم توضیح می دم که چه قد این خورشته خوشمزه است
بعد خوشم می آد که انقد خورش کرفس دوس دارم

من چه هنر پیشه ی خوبیم
گاهی خودمم نمی فهمم الآن خودمم یا یکی دیگه

گربه های تو خیابون و که می بینم
وا میستم نازشون می کنم - می ذارم یکم دوسشون بداره، چند لحظه اون زندگی کنه و بعد تماشاش می کنم که چه طور با گربه هه بازی می کنه و دوسش می دارم

کلمو می کنم تو کتاب و با جدیت دیگه زیر هیچ کلمه ای خط نمی کشم - اینطور کتابارو می خوند،‌ اگه خط بکشم دیگه اون نیست که نگاش کنم،‌ دلم تنگ می شه

شبا پرده رو خیلی دقیق می کشم، طوری که هیچ نوری نیاد تو اتاق، گاهیم سرم و زیر پتو می کنم - به نور حساس بود

به لباسهام ایراد می گیرم ، با بد اخلاقی می گم که یه چیز درس بپوش با من می آی بیرون، - وا میستم نگا می کنم که بی رحمانه به لباس پوشیدنم گیر می ده،‌ گاهیم یه طوری برخورد می کنم انگار که از رنگا خیلی سر در می آرم، بعد سعی می کنم برای خودم توضیح بدم که چی رو با چی بپوشم خوب می شه، اعتراف می کنم تو این یکی ممکنه از خیلیا بهتر باشم،‌ ولی امکان نداره مثل خودش شم، به هر حال اداشو در می آرم و حال می کنم

منطقی حرف می زنم،‌ نرم و آروم،‌ سبک و سفید،‌ صبر می کنم،‌ درک می کنم،‌ می شنوم و گاهیم به خودم می گم '' اینطوری داری قضاوت می کنی''

به آدما اونطوری جواب می دم که اگه بود جواب می داد و عاشقش میشم

ساکت میشم، عاشق شدنی،‌ نرم و سبک راه می رم، لاک قرمز به ناخونای پام می زنم و ویلون میشم، شراب قرمز و پنیر آبی دوست می دارم و دراز می کشم و نرم نرم با ملافه بازی می کنم،‌ تو دلم تمام دخترا رو اونطور صدا می کنم که منو صدا می کنه،‌

ودکا دوست می دارم، نه با طعم گلابی، ودکای ابسلوت خالی، حتی گاهی سیگاری هم میشم،‌ انقد که خودم باورم نمی شه،‌ - واسه این یکی معمولا یه فحشیم می دم زیر لب بهش،

گاهی دلم می خواد شعر بگم، بعد نمی تونم و کلافه می شم،‌ بهش می گم یه چیزی بگو، شعربگو، ‌اینو بلد نیستم خودم بازی کنم

دختره رو بغل می کنم و اونطور دوسش میدارم که اگه بود دوسش می داشت، اونطور نگاش می کنم که نگاش می کرد - ''انقد شبیه منی که دختر دوست داشتنتم شبیه منه''

روزی هزار تا نقش عوض می کنم،
به جای همشون حرف میزنم،

آخر شب خودم می شم
و دلم برای همشون تنگ میشه





1 comment:

. said...

پدسسسسوخته عجب داااااااغووووووون مینویسی. نمیدونم. ولی خیلی رفت توم.