Sunday, January 23, 2011

سیب

بهش زل زدم و گفتم به نظرم خدا یه دیکتاتور تمام عیاره
گفتم که حاضرم اینو به خودشم بگم
وگرنه
چرا هیچکی از من نپرسید که اصن حاضرم بیام اینجا یا نه

انداختت یه جا که دکمه خروج نداره
حالا هر چه قدرم که تو بگی خوبه

حالا بماند که اگه واقعا گفته باشه که شکرگزارش باشیم و براش بندگی هم بکنیم و زانو بزنیم و سجده کنیم، که اینا دیگه خیلی مسخره ان

بعد شم آیه و حکم داده که واسه کس دیگه سجده نکنین
فقط خودم

بیکار
حالا طرف هر چه قدرم زور داشته باشه
این درسته که یه مشت موجودو درس کنه
بندازشون یه جا
بشینه نگاشون کنه محض تفریح؟
یه مشت فرشته و جنم گماشته
کنارش بشینن تماشا

خیلی جالبه برام
که
ورداشت
اون دو تا رو انداخت یه جای خیلی باحال
بعد گفت فقط سیب نخورین

اگه از اولش بدجنسی نداشت
که ولشون می کرد هر چی میخوان بخورن خوب
چی ازش کم می شد اینا سیبم می خوردن

اونم بی دلیل
بعد شم انداختشون اینجا که یعنی
شما شایسته اونجا نبودین
برین همین جهنمی که این پایینه
ببینم چه غلطی می کنین

منظورمه
هیچکی خوشش نمی آد بهش بگن چی کار کنه چی کار نکنه
وگرنه که
ما الآن اینجایی که هستیم نبودیم
اون دو تا ام اگه این چیزا تو کتشون می رفت
یعنی اگه اصن این بکن نکن ها تو کت آدمیزاد می رفت
که همون سیبرو نمی خورد
که ما الآن اینجا باشیم.






No comments: