Wednesday, February 16, 2011

پرواز دوم

یه طور عجیبی زل زدم بهش که یه کبوتر سفید و با تمام ترسی که تو نگاهش بود گرفته بود دستش آورده بود تو سالن
حتی سعی کردم تعجبم یه کم اغراق آمیز باشه، - بیشتر از حد معمولش
می خواستم بفهمه که این صحنه عجیبه
از لبخندی که به لباش بود معلوم بود که اصلا خیالش به هیچی نیست و خیلی سرگرم اتفاقیه که افتاده
دلم می خواست بهش بگم که هی،‌ این اصلا عادی نیست که یکی با یه کبوتر سفید بیاد تو سالن،‌
چیزی نگفتم،‌ بقیه که پرسیدن گفت که کنار خیابون پیداش کرده
گفتم فقط یکی مثله توئه که یه کبوتر سفیدو اینطوری کنار خیابون پیدا می کنه
تعجب کرد و گفت چرا؟ - نمی دونستم چرا،‌ ولی بین اون همه آدم، فقط اون بود که یه روز با یه کبوتر سفید گرما زده می اومد تو سالن، بعد شروع می کرد کبوتره رو مراقبت کردن اونطوری که آدم دلش می خواست یه کبوتر سفید گرما زده باشه،‌ بعدشم لابد پرش می داد بره - که داد - من و نه - کبو تره رو
بعد باز سرگرم لبخندش شدو کبوتره
کبوتره بیحال بود،‌ احتمالا گرما زده شده بود

مطمئنم عاشق این بود که یه کبوتر سفید بی حال و از تو خیابونای طوسی شهر تو یه روز داغ تابستون برداره و بهش برسه و بعد پرش بده که بره

پرش می داد که بره


No comments: