Friday, October 28, 2011

لاکشری، تا رویا هست و تو که همه میدانند مرا دوست داری، تا آخر دوست داشتن

هنوزم لاکشری
کُهِنه
تو روز بارونی پاییزی
تو اتاق
با پنجره های باز
و ابسلوت گلابی
که از بطری سر بکشی
داغ

که خیال من و میرقصونه تا آخر دوست داشتن - خدای من این کجا میتونه باشه؟

 رویا هنوز
دختریه که میآد تو این صحنه
لباساشو در میآره دونه دونه
صدای نرم خش خش لباساش که در میآره
برهنه میشه
بی هوا
بدون آرایش
 میخوابه روی تخت
و تو سیگار میکشی و تماشا میکنی
و تو،  تو که همه میدانند مرا دوست داری،  که داری

No comments: