Sunday, January 01, 2012

سبکی تحمل نا پذیر هستی

قصه ها را که میگویی،  یک جایش دری باز میشود.  در خانه ای.  تو در را باز میکنی،  تو داخل ایستاده ای.  دنیا سنگین میشود،  انگار رویت آوار میشود.  یک هو اندازه ی جمع وزنت در تمام روزهای تمام ماههای سال گذشته،  سنگین میشوی.  چیزی تو را به داخل میکشد.  چیزی در را سنگین میکند،‌ باز نمیشود،  در را، دستگیره را،  چیزی خیابان های بیرون را سرد میکند، سردی ای که حتی کاپشن سوئدی ات هم  که همه میگفتند اینجا به کارت نمیآید گرمت نمیکند.  میدانی که گرمت نمیکند در آن خیابانها

چیزی تمام لذت تمام آهنگ های تمام پاب ها و کلاب ها و کافه ها را هورت میکشد،  سکوت میکند تمام صداها را. تمام مغازه ها را، لذت ساحل را به صفر میکشد،  موجهایش را میایستاند.  آن بیرون ساکت میشود.  بیرون آن در هیچ نمیدارد برایت.  میدانی داخل این در درد هست.  میدانی دردت میآید،  ولی همه میدانند که درد داشتن بهتر از هیچ نداشتن است . هیچ نداشتن،  سبکی تحمل ناپذیریست.  سبکی تحمل ناپذیر هستی،‌ که بیرون آن در آن خانه است،‌ در یکی جایی در تمام این قصه ها که تو در این لحظه به آن رسیده ای
 
در را میبندی.  آسان بسته میشود.  صدای محکمی میدهد،  دریست که تو را از خلا به تمام هستی جدا میکند.  نرم قدم بر میداری.  در اتاق را باز میکنی.  وارد اتاق میشوی.  خوابیده.  نرم و آرام خوابیده.  تیغ تیزی روی بازویت کشیده میشود.  درد است لابد.  محلش نمیکنی.  بعدا یک جایی برای این دردها گریه میکنی،  ولی اینجا نه.  در این لحظه ها نه.  نرم خم میشوی گونه اش را آرام با لبهایت لمس میکنی
 
صدای آهنگ کافه ها را میشنوی


No comments: