Tuesday, May 24, 2011

پرنسس

مادر بزرگم به خدا ایمان دارد. از نه سالگی اش یک نماز قضا ندارد. مادر بزرگم چهره ی نورانی هم دارد،‌ یک خاصیت دیگر هم دارد که آدمها را به رفتارشان میبیند. وقتی مادر بزرگ میگوید '' دیروز کسی به خانه ام آمد که مثل یک پرنسس زیبا بود'' مفهومش این نیست که طرف لباس پرنسس را داشته. منظورش این است که طرف به طرز وحشتناکی مهربان بوده و لبخندهایش اندازه ی تمام لبخند های تمام پرنسس ها زیبا بوده


مادر بزرگم با این ایمان و اعتقادش،‌ ریسمان معنوی تمام خانواده ی ما به خدای وجود داشته و نداشته مان هست. برایمان دعا میخواند و حرفهایمان را به خدای وجود داشته و نداشته مان میزند، مادربزرگم اعتقاد دارد و برای من مهم نیست که خدا وجود دارد یا نه، مهم این است که یک کسی که به وجودش اطمینان دارد، از آن همه وجود برای تو چیزی بخواهد. امکان ندارد که نشود.

No comments: