Sunday, January 06, 2013

مهمانی چای عصرانه/ سیال اندیشه ها

احساس میکنم میشینیم هملت رو چهار تایی میخونیم. شکسپیر نمیخواد بد باشه،  ولی واقعا فهمیدن زبونش برای من سخته، اینه که صحبت نمیکنه.  وا میسته نگاه میکنه با خوشبینی که من بفهمم چی نوشته.  اون دو تا کتاب رو باز میکنم.  یه جمله رو میخونم.  نمیفهمم.  از ''برتون'' میپرسم '' برتون؟ ویلیام چی میگه؟ ''.  میگه بهم. خیلی آروم دو سه تا کلمه رو معنی میکنه.  یه کم فک میکنم.  از '' دونالد '' هم میپرسم.  دونالد سر جمع جواب میده.  یه جمله ی خیلی تمیزی.  بعضا حتی با هم خیلی اختلاف دارن. بلند بحث نمیکنن. من زیر زیرَکی یادداشت میکنم '' دونالد با برتون کاملا خلاف هم این جمله را برداشت میکنند ''. اینطور وقتها ویلیام لبخندی میزنه شبیه لبخند مونالیزا،  و هیچ طور نمیشه بفهمی که نظرش با کی موافقه. ولی اینطوری که میشه رای من اهمیت پیدا میکنه و این خودش لذت عمیقیه. حتی میشه ممتنع هم شد. ولی حتی ممتنع شدن هم اهمیت پیدا میکنه. میریام هم هست. خودش نه البته، میریام اندیشه نیست.  میریام آگاهیه

اینطوری.  اونا چایی نمیخورن.  ولی من برای خودم چای جینجر دم میکنم

No comments: